ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » رهنمون
بود با اهریمنان دانشفزون
پختن و معماری و رمی و فسون
خط و رسم وپوشش و بافندگی
پای کوبی، می کشی، خوانندگی
با دگر علم و فنون
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » جنگ دیو و آدمیزاد
حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ
دیو را گرزگران ابزار جنگ
چون که دیو از آدمی گشتی ستوه
جانب آتشفشان جستی به کوه
آتش افشاندی به چنگ
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو
شبرسید و مهر روشن شد نهان
شد سیهچونجاناهریمن، جهان
تیرگی گسترده شد از باختر
شد خراسان چون رخ عفریت نر
لعلگون شد خاوران
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
در بر بانو، زن و مردی فقیر
برده بودند از بنی آدم اسیر
آن جوان زن، نام او میشایه بود
شوهر او میشی پر مایه بود
هوشمند و تیز ویر
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد
از پری بانو، رسولی ارجمند
زی تو آید، ای شهنشاه بلند
دیو زادی، گربزی، خودکامهای
هدیهها آرد برت با نامهای
تا رهاند شه ز بند
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پاسخ شاه به پیام پریبانو
پیشکار اهرمن دیو فریب
خند خندان با دو چشمان اریب
خودی از فیروزه بر سر شاهوار
تکمهٔ زر بر قبای زرنگار
همره یکدسته دیب
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان
دید تهمورث چو بر آن دوکنیز
گفت با شیدسپ کای پیر عزیز
این دو دختر را جمالی بیمرست
یا پری خود ز آدمی زیباتر است
همچو من بنگر تو نیز
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۹ - زینت مرد
زینت مرد به عقل است و هنر
نی به پوشاک وجلال و فرّهی
دیدهام دانشورانی با خرد
در لباس ژنده چون عبد رهی
نیز دیدم سفلگانی بی کمال
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۱ - در هر یک بند از این مربع ترکیب شعر دوم از مولوی رومی قدس سره
بنده را نسبت بمولا ز اعتقاد
خود ولا باید کمند انقیاد
زین سبب پیغمبر (ص) با اجتهاد
نام خود و ان علی مولا نهاد
یعنی اینجا بندگی باید ز جان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
دور هجران را مگر اتمام نیست
یا مگر صبح از پی این شام نیست
با که بفرستم غم دل را بدوست
چون صبا هم محرم پیغام نیست
نی منت تنها به دام افتادهام
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - حکایت
گفت درویشی شبانگه با مرید
خیز و رو از حجره بیرون ای سعید
بارش ار میبارد از ابر مطیر
خار و خس از ناودانها بازگیر
گربهئی ناگه ز در آمد درون
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - حکایت
دید مردی را عسس غلتان به خاک
نی ز خلق و نی زر سوائیش باک
زد بدو پائی که بر خیز و بیا
همره من جانب دیوان سرا
گفت اگر من پای رفتن داشتم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۷ - وصیت حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام
شیر یزدان شاه مردان با پسر
گفت جان بردم اگر از زخم سر
از خطای دشمن خود بگذرم
وز جوانمردی به جرمش ننگرم
ور نبردم جان و میجوئی قصاص
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۷۸ - تاریخ فوت مرحوم حاج عبدالحسین المتخلص بمشفق
مشفق آنکو با ولای هشت و چار
از ازل آب و گلش بودی عجین
در مدیح و در مراثی ز اهل بیت
نظم او زد طعنه بر در ثمین
ماند از او باقیات الصالحات
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - قطعه
غنی را بین که از مال فقیران
چسان پر میکند گنج زرخویش
چه پیکرها ز درد و رنج کاهد
که تا فربه نماید پیکر خویش
ببین دست زبردست مکافات
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - قطعه
هرچه در عالم خرابی رخ دهد
چون به بینی از نفاق است از نفاق
وانچه تعمیر خرابیها کند
درحقیقت اتفاق است اتفاق
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - نامه منظوم
مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد
لشخوران مردند، کوهی زنده باد
آفرین بر خامه حقگوی تو
مرحبا بر چشم و بر ابروی تو
این یکی می گفت هی با آن یکی
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - سایه مرد
مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است
لاجرم: چون سایه، اقبالت کند
هر چه دنبالش کنی، بگریزد او
هر چه بگریزی تو، دنبالت کند