گنجور

 
صغیر اصفهانی

دور هجران را مگر اتمام نیست

یا مگر صبح از پی این شام نیست

با که بفرستم غم دل را بدوست

چون صبا هم محرم پیغام نیست

نی منت تنها به دام افتاده‌ام

کیست آنکو بستهٔ این دام نیست

خوانده‌ام تاریخ دور روزگار

هیچ دوری به ز دور جام نیست

چون دل من عاشقی آغاز کرد

گفتم آعاز تو را انجام نیست

هر کسی کامی گرفت از یار خویش

کس چو من در عاشقان ناکام نیست

عاشقی را شرط بی اندازه است

این قبا زیبا به هر اندام نیست

گر طریق عشق می پوئی صغیر

پخته شو کاین ره ره هر خام نیست