گنجور

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - دکان ریا

 

با مسافر، دزد چون گردید دوست

زاد و برگ آن مسافر زان اوست

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر

 

تو شدی دمساز با پیوند و دوست

چرخ، روزی صد ره از من کند پوست

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر

 

میکند از ما به جور و ظلم، پوست

خواجه مهمانست، صاحبخانه اوست

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - گلهٔ بیجا

 

ما بکندیم از خیانتکار، پوست

خواه دشمن بود خائن، خواه دوست

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - نا اهل

 

گل بدو خندید کای بی مهر دوست

زشتروئی، لیک گفتارت نکوست

پروین اعتصامی
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۰ - حق رأی

 

جان بابا، هرشب این دیوانه‌دل

با من شوریده‌سر در گفت‌وگوست

کز چه دارد، مرد عامی حق رأی

لیک زن با صد هنر محروم از اوست

مرد و زن را در طبیعت فرق نیست

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
sunny dark_mode