مار و کژدم در تو زیر پرده‌اند

خفته‌اند و خویشتن گم کرده‌اند

بازدانی آنچ ایشان کرده‌اند

روشنت گردد که چون خون خورده‌اند

چون بظاهر این چنین هاکرده‌اند

خویشتن را خود بدوزخ برده‌اند

جفر حیدر را عمل می‌کرده‌اند

پی با سرار لدنی برده‌اند

راه در طور شریعت برده‌اند

آنچه حق گفته است ایشان کرده‌اند

این جماعت پی سوی حق برده‌اند

وز وجود خویش جمله مرده‌اند

قصد من بسیار مردم کرده‌اند

خاطر مسکین من آزرده‌اند

می چنان خور که امامان خورده‌اند

چون پیمبر ره بمعنی برده‌اند

این چنین ره سالکان سر کرده‌اند

پی از آن در ملک معنی برده‌اند

من نمیدانم که این را خورده‌اند

یا تمامی غله‌اش را برده‌اند

گفت یا رب زرع این را خورده‌اند

یا مگر محصول این را برده‌اند

خارجی و ناصبی خود مرده‌اند

بیشک ایشان را بدوزخ برده‌اند

کاملان در راه خود خون خوردهاند

بندگی و حق گزاری کردهاند

این همه بهر تو پیدا کردهاند

دایماً حیران پس این پرده اند

جان خود ایثار جوهر کردهاند

این چنین جوهر نه آسان بردهاند

هر کسی بر عقل نقلی کردهاند

لیک همچون عقل اندر پردهاند

راویان این را به ظاهر برده‌اند

هم بر آن صورت قناعت کرده‌اند

کین خبیثان مکر و حیلت کرده‌اند

جمله مقلوبست آنچ آورده‌اند

که دو مرد او را به تنگ آورده‌اند

آب رویش پیش لشکر برده‌اند

زان زنان مصر جامی خورده‌اند

دستها را شرحه شرحه کرده‌اند