عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
یا قدم در صدق نه صدیقوار
یا نه چون فاروق کن عدل اختیار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
خوش بنال از دردِ دل داوودوار
تا کنندت هر نَفَس صد جان نثار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
جمله گفتند این زمان در دور کار
نیست خالی هیچ شهر از شهریار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
میگذارم در غم خود روزگار
هیچ کس را نیست با من هیچ کار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
جان بی جانان اگر آید به کار
گر تو مردی جان بی جانان مدار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
دست باید شست از جان مردوار
تا توان گفتن که هستی مرد کار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
گر تو جانی برفشانی مردوار
بس که جانان جان کند بر تو نثار
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل
نیست چون داوود یک افتاده کار
تا زبور عشق خوانم زار زار
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل
چون کند معشوق من در نوبهار
مشک بوی خویش بر گیتی نثار
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل
درگذر از گل که گل هر نوبهار
برتو میخندد نه در تو، شرم دار
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
یاد کردی خندهٔ آن شهریار
گریه افتادی برو چون ابر زار
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
صد هزاران جان چون من بیقرار
باد بر روی تو هر ساعت نثار
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
بعد از آن طاووس آمد زرنگار
نقش پرش صد چه؟ بلکه صد هزار
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » قصه رانده شدن آدم از بهشت
جای باشد پیش جانان صد هزار
جای بیجانان کجا آید به کار
عطار » منطقالطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانهای درباره دو عالم
گشت ز اول قطرهٔ آب آشکار
قطرهٔ آب است با چندین نگار
عطار » منطقالطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانهای درباره دو عالم
کس ندیدهست آب هرگز پایدار
کی بود بر آب، بنیاد استوار؟
عطار » منطقالطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او
گفت چون این مملکت وین کار و بار
زین قدر سنگ است دایم پایدار