ای آفتاب حسن تو را آفتاب

سجده برد همچو من از آسمان

خردی تو و بزرگ تو را پایگاه

سال تو اندک و تو بسیار دان

چو آفتاب خردی در چشم خلق

[...]

ای صنم چنگ زن چنگ ساز

فخر همه چنگ زنان جهان

چنگ تو در چنگ تو از چنگ تو

همچو من عشق تو کوژونوان

در غم هجران تو خاموش بود

[...]

ای نگار تیر بالا روز تیر

خیز و جام باده ده بر لحن زیر

عاشقی در پرده عشاق گوی

راههای طبع خواه دلپذیر

شعرهای شهره از من دار گوش

[...]

روز رشن است ای نگار دلربای

شاد بنشین و به جام می گرای

تا توانی هیچ یک ساعت مباش

بی می شادی فزای غمزدای

می خور و در ساز گیتی دل مبند

[...]

دین روز ای روی تو آگفت دین

می خور و شادی کن و خرم نشین

با می و می خوردن دین را چه کار

می خور و می نوش و قوی دار دین

هر گنهی کز می حاصل شود

[...]

آسمان روز ای چو ماه آسمان

باده نوش و دار دل را شادمان

جان ز باده شاد کن زیرا که عقل

باده را بیند همی شادی جان

هر زمان باده خور ای تازه چو گل

[...]