طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
دلبرم پُر پُرجفا افتاده است
دور ز آیین وفا افتاده است
بر دلم از ناوک بیباک او
صد هزاران زخمها افتاده است
در ره عشقش چو من بسیار کس
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
باده رندان را شراب کوثریست
گردن مینا در آغوش پریست
از رموز مشکلات زلف او
گر گذشتی بیتأمل سرسریست!
انقلاب رنگ فطرت کار نیست
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
هر کرا چشم تو صهبا میکشد
دست از دنیا و عقبی میکشد
از غمت هرکس که افتد بر زمین
مد آهش بر ثریا میکشد
بهر دعوا عارضت خورشید را
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
در حریم یار گر آری گذر
ای صبا از من به او پیغام بر!
از تو احوال مرا پرسد بگو
بنده خود را ز محنت باز خر!
گر بگوید نقد عشقش صرف کیست؟
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
هرچه جز عشقش مرا عار است و بس
مدعا از یاریام یار است و بس
نیست بار دیگری بر دوش من
قامت خم زیر این بار است و بس!
کی رسم در وصل او از بخت بد
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵
تا نگه از چشم حیران کردهایم
خانه آیینه ویران کردهایم
عالمی ما را مسخر شد مگر
یاد انگشت سلیمان کردهایم؟!
خویش را در محفل بزم ادب
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱ - عبدالاقدر
عارضت خورشید اوج دلبری
صورتت رشک بتان آزری
برهمن بیند اگر زلف تو را
کافرم گر نگذرد از کافری!
در شب زلفت دلم ره گم کند
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۲
یک دل آسوده در این باغ نیست
لالهای نبود که او را داغ نیست
قتل تیهو بس که کار طغرل است
صلصل و دراج صید زاغ نیست