گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳

 

عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند

من خود این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند

پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال

گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته‌اند

پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

شادباش ای دل که حالت پیش جانان گفته اند

ماجرای درد تو یکیک بدرمان گفته اند

شوق بلبل پیش گل یکسر حکایت کرده اند

حالت پروانه را با شمع رخشان گفته اند

این چه دولت بود یارب کز چنین مور ضعیف

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

اهل دل زلف درازت رشته جان گفته‌اند

زین حدیثم بوی جان آمد که ایشان گفته‌اند

تا دهانت نیست پیدا وز نظرها شد نهان

خرده‌بینان وصف آن پیدا و پنهان گفته‌اند

زآن دهان چون شکر هر گه حدیث آمد به لب

[...]

کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

صحبتی از جان مگر در پیش جانان گفته‌اند

نور پیدا را حدیث از نار پنهان گفته‌اند

قصه دل‌های زار عاشقان با زلف تو

گرچه جمعی گفته‌اند اما پریشان گفته‌اند

سر بلند است ار سرش بر دار یاسا می‌زند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode