گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

از تبسم لب ببند ای غنچه، حال گل ببین

کز گلابش گریه دایم در قفای خنده است

عاقبت اندیشگان را در نشاط آباد بزم

گریه می آید بر آن لب کآشنای خنده است

مجلس آرا کیست امشب کز هجوم دلخوشی

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

روزم از بی مهری گردون، شب تاریک شد

گر ز من باور ندارد، خود ببیند، کور نیست!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

از مقام ریشه و پیوند می باید گریخت

چون صدای نی ز چندین بند می باید گریخت

خویشها دارند چون زنبور، دایم نیشها

خویش را خواهی، ز خویشاوند می باید گریخت

گر نداری ای چمن، تاب سواران خزان

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟

چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است

جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل

می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

بر لباس فاخر بی اعتبار خسروان

بخیه های خرقه ما، خنده دندان نماست

بس که خاموشی شعار ما بود، چون آفتاب

طشت ما از بام گردون گربیفتد، بی صداست

نشنود گر آن پریوش گفته ما را، بجاست

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

چون به آب رود چشمم سبز گردد گلبنی

خنده گلها، هم آواز صدای گریه است

دهر شد ماتم سرای فوت مطلبهای دل

چون کنم در گریه ضبط خود، که جای گریه است

همچو مینایی که می افتد نگون در بزم شوق

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

همچو نرگس، مدت عمرم به بیماری گذشت

روزگارم همچو گل، در سینه افگاری گذشت

تخم امیدم چو قارون در طلسم خاک ماند

آب را در مزرعم کار از هواداری گذشت

ترک عادت از محالات است نزد اهل هوش

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

میزبانی نیست غیر از ما در ایوان خیال

هر که نان از خوان معنی می خورد، مهمان ماست

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

مو به مو حال دلم را زلف او با شانه گفت

سوختم کز آشنا حرفی به آن بیگانه گفت

بود چون آگه به رنگ شیخ جام از راز دل

آنچه مینا داشت در خاطر، لب پیمانه گفت

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

قدر بی عقلی نمی دانند طفلان، حیف حیف

ورنه از باران گل می شد تن دیوانه سرخ

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

بت تراشان غمت گشتند چون فارغ ز کار

سینه ام بتخانه گردید و دلم ناقوس شد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

خضر اگر در دشت قسمت، همنشین با من شود

جوی آب زندگی، سرچشمه مردن شود

گر به گلشن می روی، با خویش همراهم مبر

ورنه از بخت سیاهم، یاسمین سوسن شود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

گل به غارت می رود،کو بلبلی کآید به باغ

دشنه از سوسن بگیرد، بر تن گلچین زند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

من خمارآلود و ساقی گرم استغنای حسن

می رسد جان بر لبم تا می به ساغر می کند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

از خرامش سبزه گلبرگ نهال اندام شد

وز نگاهش لاله همچشم گل بادام شد

آن بت رم کرده را از بس که گفتم رام شو

چون برهمن عاقبت ورد زبانم «رام» شد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

دسته دسته بی سبب اشکم به دامن می رود

خوشه از کشتم به پای خود به خرمن میرود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

خسرو بی رحم را بنگر که با اظهار عدل

صد بیابان کوه غم را سر به یک فرهاد داد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

ساز و برگ زندگی، غیر از شراب ناب نیست

عمر چون کم شد، قدح بسیار می باید کشید

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

دیگران از فیض، مردم را به خود سازند رام

همچو باران هر که فیضی بیند از ما می رمد

گر به یاد بخت ما، ساقی کند ساز طرب

نقل می رنجد ز می، ساغر ز مینا می رمد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

ای مسیح وقت، تدبیری که آن خورشید را

از برای کشتن ما تیغ مژگان شد بلند

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۱
sunny dark_mode