گنجور

 
۱
۲
۳
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۰

 

صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند

گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند

از برای مقدم خیل و خیالت مردمان

زاشک رنگین در دیار دیده آیین بسته‌اند

کار زلف توست مشک‌افشانی و نظارگان

[...]

۷ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۹

 

بلبل اندر ناله و، گُل خندهٔ خوش می‌زند

چون نسوزد دل که دلبر در وِی آتش می‌زند؟

زاهدا، از تیرِ مژگانش حذر کردن چه سود؟

زخمِ پنهانم به ابروی کَمانکش می‌زند

ناخوشی‌ها دیده‌ام از زاهدِ پشمینه‌پوش

[...]

۵ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۱

 

لطف باشد گر نپوشى از گداها، روت را

تا به کام دل ببیند دیدهٔ ما، روت را

همچو هاروتیم دایم در بلاى عشق زار

کاشکى هرگز ندیدى دیدهٔ ما، روت را

کى شدى هاروت در چاه زنخدانش اسیر

[...]

۵ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۲

 

تا جمالت عاشقان را زد به وصل خود صلا

جان و دل افتاده‌ اندر زلف و خالت در بلا

آنچه جان عاشقان از دست هجرت مى‌کشد

کس ندیده در جهان جز کشتگان کربلا

ترک ما گر مى‌کند رندى و مستى جان من

[...]

۵ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۷

 

مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست

زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست

مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن

چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست

آب حیوان قطره‌ای زآن لعل همچون شکر است

[...]

۵ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۹

 

دل مبند ای مرد بخرد بر سخای عمر و زید

کس نمی داند که کارش از کجا خواهد گشاد

رو توکل کن نمی دانی که نوک کلک من

نقش هر صورت که زد رنگی دگر بیرون فتاد

شاه هرموزم ندید و بی سخن صد لطف کرد

[...]

۴ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۴

 

خیر مقدم مرحبا ای طایر میمون قدم

تا چه داری مژدهٔ اقبال آن صاحب کرم

دور تا با دور گردون همعنان باد آنچنان

گر محاسب بشمرد حرفی نیابد بیش و کم

۲ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۴

 

دل منه ای جان من بر خواجه و شاه و وزیر

کس نمی‌داند که کارش از کجا خواهد گشاد

کار شاهان اینچنین باشد تو ای حافظ مرنج

داور روزی‌رسان توفیق و نصرتشان دهاد

۲ بیت
حافظ
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۸