صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۹
ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم
مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۰
نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام
جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
سبزه من میکند نشو و نما در زیر سنگ
نیست کوه غم گران بر خاطر بیکینهام
نیستم محتاج کسوت چون فقیران دگر
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۱
صاف چون صبح است با عالم دل بیکینهام
میتوان رو دید از روشندلی در سینهام
از می روشن سیاهی آب حیوان میشود
نیست بر خاطر غباری از شب آدینهام
گر زنم مهر خموشی بر لب خود میشود
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۲
دیده از صورتپرستی بسته بود آیینهام
نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸
شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام
رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران
عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام
بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست
[...]

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶
لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
جوهر تیغ که گل کردهست از آیینهام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست گرد خرقهٔ پشمینهام
چون گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
[...]
