مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۶۱ - در حق دلبر کاتب گفته
تا بدیدم که شد از دست تو ای جان پدر
قلم چون زر بر کاغذ چون سیم روان
من به امید وصال تو به کردار قلم
لاغر و زرد و نوان گشتم و گریان و دوان
من بسان قلم ار روزی فرمان دهیم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱
موسم عید و بهار خرم و شاه جهان
سایه ابر و کنار سبزه و آب روان
مطرب خوش لهجه را بر لب نوای ارغنون
ساقی گلچهره را بر کف شراب ارغوان
ای که می لافی ز لطف طبع خود انصاف ده
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - یک قصیده
در جوانی بود و پیری هم ممد رهروان
کو چو اویی در جوانی پیر و در پیری جوان
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵
در قبای ارغوانی قد آن سرو روان
هست چون نازک نهالی از درخت ارغوان
عاشقم، جایی، ولیکن او کجا و من کجا؟
من کهن پیر گدا، او پادشاه نوجوان
روی نیکو دیدم و از طعن بد گو سوختم
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰
من نه در پیری ز هجر آن جوانم ناتوان
ناتوانند از فراق او بسی پیر و جوان
با چنین رخسار زیبا و قد رعنا اگر
در چمن گردد اگر یک روز آن سرو روان
از رخش هم گل شود شرمنده و هم نسترن
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
اردشیر از فارس شد با عدتی زی اردوان
جای دادش اردوان در صف رادان و گوان
در شکار و رزم شد همدوش خیل خسروان
در همهفرهنگ و هنگ از همگنانسر شد جوان
اردوان با خیل بهر صید شد روزی روان
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
داد عدل و داد داد از آن میان نوشیروان
زان بدو گیتی مر او را شاد شد روشنروان
دولت ایران ز عدلش یافت نیروی و توان
خلق را آزاد کرد از محنت و ذل و هوان
کس نبودی در زمان عدل او زار و نوان
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
زان سپس بغنود چندی در سراب و نخجوان
تا شد از بیماری، آن مرد سهی زار و نوان
هم در آن سامان روانش شد سوی مینو روان
پور او طهماسب شه چون بود طفلی ناتوان
خود نفاق آمد پدید اندر دل پیر و جوان
[...]