گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است

خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است

از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست

در میان دوستان ما همین می بی غش است

آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

با وجود صد هنر، لافم ز شعر دلکش است

خامه در دست هنرور، تیر روی ترکش است

روزی کس کی خورد هرگز کسی، زان چوب را

آب نتواند فرو بردن که رزق آتش است

در چمن ترسم رود آخر به تاراج خزان

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۷

 

گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است

در میان سازها، نی تیر روی ترکش است

گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست

خانه زنبور کافر مستحق آتش است

رزق خاموشان شود اکثر معانی لطیف

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است

در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است

نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست

خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است

غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است

در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است

هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود

هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است

هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode