گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۱ - مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید

 

ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو

آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند

پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند

فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند

روی هر خاکی که از موزه‌ت جمالی کسب کرد

[...]

انوری
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۲

 

دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند

خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند

ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او

کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند

کی توان برداشتن بار بلای عشق را

[...]

حسین خوارزمی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۸

 

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند

کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟

حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه

مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند

می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب

[...]

صائب تبریزی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند

نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند

سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ

شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند

بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

گفتمش هندوی زلفت، گفت طراری کند

گفتمش جادوی چشمت گفت عیاری کند

گفتمش لعل تو خواهد کرد کام دل روا؟

باز گفت آری کند لیکن بدشواری کند

گفتمش بیمار عشقت را چو جان آمد بلب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » پیر هرات

 

بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند

یار عاشق‌سوز ما ترک دل‌آزاری کند

بر گذرگاهش فرو افتادم از بی‌طاقتی

اشک لرزان کی تواند خویشتن‌داری کند؟

چاره‌ساز اهل دل باشد می اندیشه‌سوز

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode