گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

حضرت سلطان فلک پندار و رویش آفتاب؟

هر که را او بر کشد از خاک دانی چیست آب

پس اگر بر آب برتابد برانگیزد بخار

ور نظر در بحر فرمایند برانگیزد سحاب

این بخار از بس عفونت می ستاند جان پاک

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح صدرالدین بخواری؟

 

ای که یزدان پادشاهت کرد بر ملک علوم

وین گواهی پیش یزدان روز محشر می‌دهم

خاک پایت گر به دست آید برای توتیا

با همه بی‌مایگی همسنگ آن زر می‌دهم

حاش لله من نه آن مردم که هرجایی ز حرص

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - این قطعه را از روی بترجمه خواست

 

دوستان را من زره پنداشتم بودند هم

لیک بهر دشمنان جاهل بی‌دین من

راست خواهی تیرشان پنداشتم در راستی

همچنان بودند لیکن در دل غمگین من

گفت هرکس که نکوعهدان دلی دارند پاک

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - درصفت بارگاه گوید

 

مشرق خورشید عدل است این همایون بارگاه

ملک و دین را تا ابد در ظل او بادا پناه

کوس ملت زد چو زد انصاف در صحنش حکم

جفت دولت شد چو کرد اقبال در طاقش نگاه

هم نشیب مرکزش را فرق قارون تکیه جای

[...]

سید حسن غزنوی
 
 
sunny dark_mode