گنجور

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح منوچهر بن فریدون شروانشاه

 

آن رخ رخشان و زلف عنبر افشانش نگر

و آن لب و دندان چون لؤلؤ و مرجانش نگر

کرد با من شرط و پیمان در وفا و دوستی

ذره ننمود از آن شرط و پیمانش نگر

در میان جان من درد فراقش دیده ای

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - وله

 

صورت گردون صفت جسم زمین را جان از او

ماده جان لطف او لیکن خرد حیران از او

آینه رنگی که در یک لحظه گردد پیش چشم

نقش ششدر هشت اشکال فلک عریان از او

آن یمانی تیغ بین اندر یمین او که هست

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح منوچهر شروانشاه و ایراد بعضی از اصطلاحات نجومی

 

شاه گردون را نگر شکل دگرگون ساخته

بر شمایل پیکران عزم شبیخون ساخته

داده فرمان لشگر سقلاب را بر ملک زنگ

هر یکی را آلت و برگی دگرگون ساخته

حمة العقرب چشیده وز پی کسب شرف

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح منوچهر بن فریدون شروانشاه

 

خان و خیل چرخ را شه خیل و خان آراسته

تا بماهی و بره کردست خوان آراسته

ز آسمان تا کرد میل قربت اهل زمین

شه به فر او زمین چون آسمان آراسته

یافت با ماهی چو یونس انس در دریای چرخ

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - مطلع ثانی

 

خدبنا میزد چه رویست آنچنان آراسته

وز خیال طلعتش میدان جان آراسته

از لب چون لاله و رخسار چون گلبرگ او

لاله زار و طبع و گلزار روان آراسته

از خیالش نقش جان هر نقشبند آموخته

[...]

فلکی شروانی
 
 
sunny dark_mode