گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

یار نگذارد اگر لعل شکر خایش ببوسم

در قفای او روم نقش کف پایش ببوسم

گر بدست من نیفتد دامنش در رهگذرها

خاک گردم سایهٔ قد دلارایش ببوسم

گر بپوشد دیده از من تا نبوسم نرگسش را

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵

 

تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقاری

چون الف بی اتفاق نوع خود یک در شماری

همنشین با زیردستان شو مقام خود بیفزا

گز سه صفر از یک دوازده صدو از صد هزاری

کن لباس خیرخواهی دربرت تا خیر بینی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

گر نه ای دل پای بند طرهٔ طرار یاری

از چه دایم تیره بختی از چه هر شب بیقراری

گر نه عشق آن گل رخساره ات افتاده بر دل

چون دل من از چه رو ای لاله دایم داغداری

گر درآید در چمن آن سرو گل رخسار روزی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

قاصد کویش دلا تا نالهٔ شبگیر کردی

دست در گیسوی مشگینش بدین تدبیر کردی

بعد عمری صبح و صلش گشت طالع می‌ندانم

در کدامین شب تو ای آه سحر تاثیر کردی

خسروا خیل غمم در ملک دل بهر چه تازی

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode