گنجور

 
صغیر اصفهانی

قاصد کویش دلا تا نالهٔ شبگیر کردی

دست در گیسوی مشگینش بدین تدبیر کردی

بعد عمری صبح و صلش گشت طالع می‌ندانم

در کدامین شب تو ای آه سحر تاثیر کردی

خسروا خیل غمم در ملک دل بهر چه تازی

خود تو این ویرانه را از غمزه‌ئی تسخیر کردی

پیش از آن کافتد بگیسویت دل من بدفراری

منتت دارم که این دیوانه را زنجیر کردی

عاشقانت را فکندی گه در آب و گه در آتش

بین چها در عالم از این حسن عالمگیر کردی

هم دهم شرح جفایت هم کنم وصف وفایت

خانه‌ها ویران نمودی تا یکی تعمیر کردی

وصف ابرویت صغیر خسته جان میگفت و غافل

قافیه مجهول گشت و دست بر شمشیر کردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode