گنجور

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

همچو یوسف بگذر از زندان و چاه

تا شوی در مصر عزت پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

زانک چون کشور بود بی‌پادشاه

نظم و ترتیبی نماند در سپاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چون منم مشغول درد پادشاه

هرگزم دردی نباشد از سپاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت سیمرغ » حکایت سیمرغ

 

جملهٔ مرغان شدند آن جایگاه

بی‌قرار از عزت آن پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طوطی » گفتگوی خضر(ع) با دیوانه‌ای

 

زانک خوردی آب حیوان چند راه

تا بماند جان تو تا دیرگاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس

 

هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه

هر که خواهد خانه‌ای از پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت باز » حکایت باز

 

چشم از آن بگرفته‌ام زیر کلاه

تا رسد پایم به دست پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت باز » حکایت باز

 

چون ندارم رهروی را پایگاه

سرفرازی می‌کنم بر دست شاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت باز » حکایت باز

 

روی آن دارم که من بر روی شاه

عمر بگذارم خوشی این جایگاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت کوف » حکایت مردی که پس از مرگ حقه‌ای زر او بازمانده بود

 

گفت زر بنهاده‌ام این جایگاه

من ندانم تا بدو کس یافت راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه

 

چون نیم من مرد او، این جایگاه

یوسف خود باز می‌جویم ز چاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه

 

گر بیابم یوسف خود را ز چاه

بر پرم با او من از ماهی به ماه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

هرک کردی سوی آن برقع نگاه

سر بریدندیش از تن بی‌گناه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

آینه فرمود حالی پادشاه

کاندر آینه توان کردن نگاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز

 

من ندانم ذره‌ای تا پادشاه

پیش از من چون رسید این جایگاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

چون شب تاریک در شعر سیاه

شد نهان چون کفر در زیر گناه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

آن دگر گفت این زمان کن عزم راه

در حرم بنشین و عذر خویش خواه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

مصطفی را دید می‌آمد چو ماه

در بر افکنده دو گیسوی سیاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

در میان شیخ و حق از دیرگاه

بود گردی و غباری بس سیاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

تو یقین می‌دان که صد عالم گناه

از تف یک توبه برخیزد ز راه

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۶۰
sunny dark_mode