آن روز که مرکب فلک زین کردند

آرایش مشتری و پروین کردند

این بود نصیب ما زدیوان قضا

ما را چه گنه قسمت ما این کردند

آنروز که توسن فلک زین کردند

آرایش مشتری و پروین کردند

این بود نصیب ما ز دیوان قضا

ما را چه گنه قسمت ما این کردند

پیری از بخردان گزین کردند

نام او داور زمین کردند

داد تا بر وی آفرین کردند

با تن کشتگان دفین کردند

چونکه آن قوم این گزین کردند

خلق گفتند ترک دین کردند

خطاب طلعت تو نامه زمین کردند

فرشتگان همه بر رویت آفرین کردند

به زیر هر خم مویی برای کشتن خلق

هزار فتنه چو دزدان شب کمین کردند

از انگهی که برآمد خط تو گرد عذار

[...]

غافل از گوشه ای کمین کردند

رو در آن قوم پاکدین کردند

هر دو را خاتم و نگین کردند

نقش آن خاتم این‌چنین کردند

دم مرا صفت باد فرودین کردند

گیاه را ز سرشکم چو یاسمین کردند

نمود لالهٔ صحرا نشین ز خونابم

چنانکه بادهٔ لعلی به ساتگین کردند

بلند بال چنانم که بر سپهر برین

[...]

با تو آخر چرا چنین کردند

چوب قهرت درآستین کردند

آنانکه ز خون دو دست رنگین کردند

آزادی حق خویش تأمین کردند

دارند در انظار ملل حق حیات

آن قوم که انقلاب خونین کردند