گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت

 

ندارد کسی طاقت دیدنش

ز بس گریه و سوز و نالیدنش

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش

خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش

لرزان دلمهز بیم جدانیست همچو برگ

ر بنگر ز شاخ لرزه به وقت بریدنش

چندانکه با قدت صفت سرو می کنند

[...]

کمال خجندی
 

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۶ - جنید بغدادی

 

این ببیند که نباید دیدنش

زین گلستان این بود گل چیدنش

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۱

 

آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش

می برد گیرایی از خوانهای ناحق، دیدنش

چون تواند دیده گستاخ من بی پرده دید؟

آن که نتوان سیر دیدن در نظر پوشیدنش

از زمین بوسش دهنها می شود تنگ شکر

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

دارم بتی که کار نظر نیست دیدنش

رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش

داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر

غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش

دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم

[...]

سعیدا
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

وگر بازپرسی ز نادیدنش

که نادیده نتوان پرستیدنش

آذر بیگدلی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۵ - مکالمهٔ آن حضرت با ذوالجناح

 

هین بیا بنگر به خون غلطیدنش

که دگر زنده نخواهی دیدنش

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۵ - مکالمهٔ آن حضرت با ذوالجناح

 

هر که آمد بهر سر ببریدنش

رعشه بر اعضا فتاد از دیدنش

نیر تبریزی