×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۱
هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
چو آب پاک که در تن رود پلید شود
ز شیر دیو مزیدی مزید تو هم از اوست
که بایزید از این شیردان یزید شود
مرید خواند خداوند دیو وسوسه را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۲ - چون حرف نخست از ظالم برود جز سه حرف الم نماند این اشارت به آن است که چون سر به گریبان عدم در خواهد کشید جز الم چیزی نخواهد دید و لفظ سیاست که متضمن سه حرف یاس است مبنی از آن معنی است که می باید که سیاست ظالم متضمن یاس کلی وی بود از ارتکاب مظالم
عدل خواهی که بر مزید شود
ظلم باید که ناپدید شود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰
دیده گر جای تو ای چشمه خورشید شود
خار در گلشن چشمم گل امید شود
گر لب لعل تو بخشد همه را آب حیات
همه کس همچو خضر زنده جاوید شود
عکس رخسار تو ساقی، اگر افتد در می
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
خنده چون از لبش پدید شود
شام ماتم صباح عید شود
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶
هجران تو چون وصال جاوید شود
ماه از تو به از هزار خورشید شود
حسرت ز تو شیرین تر از امید شود
ای وای کسی که از تو نومید شود
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵ - اشراق اصفهانی نَوَّرَ اللّهُ رَوْحَهُ
هجران تو چون وصال جاوید شود
مه از تو بِه از هزار خورشید شود
حسرت ز تو شیرینتر از امید شود
ای وای کسی که از تو نومید شود
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵ - اشراق اصفهانی نَوَّرَ اللّهُ رَوْحَهُ
هجران تو چون وصال جاوید شود
مه از تو بِه از هزار خورشید شود