امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
سنبل است آنکه تو از لاله برانگیختهای
یا بنفشه است که بر طرف چمن ریختهای
یا بر آن عزم که اسلام مرا کفر کنی
پرده کفر ز اسلام در آویختهای
ای برآمیخته هر روز یکی رنگ دگر
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
این چه رنگست برین گونه که آمیختهای
این چه شورست که ناگاه برانگیختهای
خوابم از دیده شده غایب و دیگر به چه صبر
تا تو غایب شدهای از من و بگریختهای
رخ زردم به گلی ماند نایافته آب
[...]
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
جانا دلم از زلف خود آویختهای
وین جان بغم عشق برآمیختهای
تا در تنم این شور برانگیختهای
خون جگرم ز دیدگان ریختهای
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۶
این خود چه عجایبست کآمیختهای
هر لحظه هزار شور انگیختهای
دیدار تو چون ز حدّ ما بود دریغ
صد پرده ز هر ذرّه درآویختهای
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۹
در خاک درت آب رخم ریخته ای
وز حلقه زلفت دلم آویخته ای
درد دل من ز لعل جان پرور تست
زان روی تو گل با شکر آمیخته ای
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶
ای دل که ز چاک سینه بگریخته ای
وز بهر خلاص حیله انگیخته ای
گه در سر زلف یار و گه در بر من
هرجا هستی به مویی آویخته ای
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۲
ارغوان است که با غالیه آمیختهای
یا که بر برگِ سمن سنبلِ تر ریختهای
شهر بر هم زده آشوب دو چشم سیهت
این چه فتنه است ندانم که برانگیختهای
نیست در طره خوبان به جز از فکر خطا
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فیالموعظه
سخت با زال جهان طرح وفا ریختهای
در شهواری و با خاک درآمیختهای
خاک بر فرق ز غربال عمل بیختهای
با جهان این سر و کاری که تو انگیختهای