گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

شامش از صبح فروزنده در آویخته است

شبش از چشمه ی خورشید برانگیخته است

گوئیا آنک گلستان رخش میآراست

سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است

یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

گل بین که ز عندلیب بگریخته است

با دامن با قلی در آمیخته است

بگذشته ز سبحان سخنی چون بلبل

وز دامن باقلی در آویخته است

سلمان ساوجی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

طراح که طرح این بنا ریخته است

انواع صنایع بهم آمیخته است

دهقانی باغ سحر پنداری از اوست

کز آب نهال‌ها برانگیخته است

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۰

 

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است

گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است

هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی

حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است

برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۴

 

نگه مست تو کار عجب آموخته است

خاک میخانه و مسجد به هم آمیخته است

شیخ سجاده به بیرون درآویخته است

دل محراب ز قندیل فرو ریخته است

سیدای نسفی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

ساقی کامشب نشاط انگیخته است

زین باده که در ساغر ما ریخته است

غم سوزد و عمر سازد افزون گویی

با آب حیات آتش آمیخته است

نشاط اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

جوان‌ چون‌ شنید آن که‌ خون‌ ریخته‌ است

چنان‌صعب‌شوری‌برانگیخته است

ملک‌الشعرا بهار