گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن

 

وزان پس حال من دیدی که چون گشت

همان بختم زبونان را زبون گشت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

در عشق تو عقل سرنگون گشت

جان نیز خلاصهٔ جنون گشت

خود حال دلم چگونه گویم

کان کار به جان رسیده چون گشت

بر خاک درت به زاری زار

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۲۹

 

از بس که در انتظار تو گردون گشت

تا روز همه شب،‌ز شفق، در خون گشت

چون راه نیافت از پس و پیش به تو

در خویش به صد هزار قرن افزون گشت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

چنان درکارِ آن برنا زبون گشت

که عقل پیرِ او عین جنون گشت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۶) حکایت پیر خالو سرخسی

 

بلرزید و بغرّید و نگون گشت

چنان شد کین چنین سرگشته خون گشت

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

از آن آتش دلم چون دود خون گشت

پلی بستم ز خون بنگر که چون گشت

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

ز سوز عشق سروش سرنگون گشت

بروی او روانه جوی خون گشت

عطار
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۷ - الولی

 

از آن جذبش دگر عشقی فزون گشت

ز عشقش باز جذبی رهنمون گشت

صفی علیشاه