عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود
هر که گوید چون کنم، گو چون مکن
تا کنون چون کردهای اکنون مکن
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۴۴
یا رب تو به فضل خویش موزونم کن
وز دست فضول خویش بیرونم کن
لطف تو به هیچ بخششی کم نشود
چون بیم کمیت نیست افزونم کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۳ - بیان آنک تن خاکی آدمی همچون آهن نیکو جوهر قابل آینه شدن است تا درو هم در دنیا بهشت و دوزخ و قیامت و غیر آن معاینه بنماید نه بر طریق خیال
تاکنون کردی چنین اکنون مکن
تیره کردی آب را افزون مکن
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
ای لاله رخ مرو دلم از هجر خون مکن
بر داغ عشق درد جدایی فزون مکن
اسباب عزم راست مکن سرو من بخود
قد مرا ز بار مصیبت نگون مکن
در هجر آفتاب رخ خویش چون شفق
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۸
شکوه بیهوده از ناسازی گردون مکن
این جراحت را به شمشیر زبان افزون مکن
تلخی ایام را بر خود گوارا کن به صبر
تا ز می پر توان کرد این قدح پر خون مکن
دست افسوس است بار سرو موزون، زینهار
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۲ - عطار نیشابوری رَوَّحَ اللّهُ رَوْحَهُ
هرکه گوید چون کنم گو چون مکن
تا کنون چون کردهای اکنون مکن
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - در عدل انوشیروان
بیش از این ظالم دلش را خون مکن
هتک عرض زینب محزون مکن
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۹ - الله الصمد
پیش منعم شکوهٔ گردون مکن
دست خویش از آستین بیرون مکن
ملکالشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا
والله خیرالماکرین گفت حق
رو مکر و افسون مکن
از مکر، دم درکش چنین گفت حق
حق را دگرگون مکن
پیمانشکن را خصم دین گفت حق
[...]