×
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۰ - حکایت ملک روم با دانشمند
بزرگی کز او نام نیکو نماند
توان گفت با اهل دل کاو نماند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵
گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند
آویخته دل من در تار مو نماند
حیران نماند، نی نی آنکو بدید رویش
در کار خویش ماند، حیران درو نماند
بردار پرده، جانا، بنما حقیقت جان
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱
هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند
چندان گریستم که مرا آب رو نماند
ساقی بحال تشنه لبان غبار غم
گاهی نظر فکند که می در سبو نماند
گل بی رخت بباغ ز باران اشک من
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
آمد خزان و سیر چمن آرزو نماند
در باغ روزگار گل رنگ و بو نماند
در هیچ ابر آب مروت نیافتم
از سبزه غیر نام به لبهای جو نماند
از بس که در جهان سر بی مغز شد بلند
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۵ - یاد ایام نیک بختی و سعادت روزگار پیشین
کنونت به تن هیچ نیرو نماند
تو گویی که در دشت آهو نماند