گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

دوش از چشمم سرشگ خون افزون ریخت

وین طرفه که درجام می گلگون ریخت

می خواست که خون به خون شوید چشمم

بنگر که بهانه کرد و خون در خون ریخت

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

ازین پاسخ دل گل موج خون ریخت

گهر زانموج از چشمش برون ریخت

عطار
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۵ - الکنز‌المخفی

 

چو ظاهر شد گهرها زان برون ریخت

لئالی هستی از مخزن فزون ریخت

صفی علیشاه
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

از سرش خون سیه بیرون ریخت

بر ورق از بن مژگان خون ریخت

ملک‌الشعرا بهار