×
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
دوش از چشمم سرشگ خون افزون ریخت
وین طرفه که درجام می گلگون ریخت
می خواست که خون به خون شوید چشمم
بنگر که بهانه کرد و خون در خون ریخت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
ازین پاسخ دل گل موج خون ریخت
گهر زانموج از چشمش برون ریخت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۶ - دراز شدن ظلم گیسوی لیلی بر مجنون، و زنده داشتن مجنون شبهای فراق را به خیال لیلی، و روشن شدن مهر نوفل در آفاق بر تیرگی روز مجنون، و لرزیدن پدر پیر مجنون از دمهای سرد پسر، و سوی گرم مهری نوفل گریختن، و گرم رویی کردن، آن مهربان، و گرماگرم، شمسهٔ نسبت خود را که در پرده حیا آفتابی بود سایه پرورد، با مجنون تاریک اختر قران دادن و محترق شدن ستارهٔ مجنون، و پیش از استقامت رجعت کردن
اول ز دو دیده سیل خون ریخت
وانگه نمک از جگر برون ریخت:
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۷ - خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
هر گریه که کرد موج خون ریخت
هر دم که زد آتشی برون ریخت
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - میهمان شدن مجنون شخصی را و هم آواز شدن با مرغی که از جفت خود جدا افتاده بود و ناله و فریاد می کرد
این گفت و ز دیده سیل خون ریخت
خوناب دل از درون برون ریخت
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - رسانیدن قاصد نامه لیلی را به مجنون و خواندن وی آن نامه را
لیلی ز مژه سرشک خون ریخت
و اسرار نهان ز دل برون ریخت
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۵ - الکنزالمخفی
چو ظاهر شد گهرها زان برون ریخت
لئالی هستی از مخزن فزون ریخت
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج
از سرش خون سیه بیرون ریخت
بر ورق از بن مژگان خون ریخت