مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
نه همه ملک جهان دون دهد
صد هزاران ملک گوناگون دهد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۵
چشم فسونگر تو که داد فسون دهد
دانا زمام عقل به دست جنون دهد
خونابه می خورم ز غم و گریه می کنم
آری، شراب گوهر هر کس برون دهد
غم در دل و جگر خورد ار وی بدان بود
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد
گر نسوزد دل، کجا این روشنی بیرون دهد
بس محالست اینکه گردونم دهد نقد مراد
او که تا یکذره دارم می ستاند چون دهد
گرنه از بیداد او تیغم رسد بر استخوان
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد
مرهمی نگذارد و خونابه ای بیرون دهد
سودهٔ الماس غم را داده آمیزش به زهر
هست لذت بیدلی کو را ازین معجون دهد
گر زمام از پنجهٔ ناز آورد لیلی برون
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۴
کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون دهد؟
نیست ممکن گوهر شاداب نم بیرون دهد
شکوه از دل کی تراود تا نگردد دل دو نیم؟
چون زبان خامه شق گردد سخن بیرون دهد
هر که آب از چشمه سار بی نیازی خورده است
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۱
بی جمالت چشمم از خون خجلت جیحون دهد
دور از آن لب، در مذاقم باده طعم خون دهد
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۱۱۷- آیه ۲۴۵
وام نیکو این بود تا چون دهد
گیرد افزون هر که او افزون دهد
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۷- سوره اعراف » ۲۰- آیات ۱۹۵ تا ۲۰۶
چون شود تا چون عطاء افزون دهد
هر چه نوشد باده بر مجنون دهد