نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر
گراییدشان دل به افسون خویش
امان دادشان از شبیخون خویش
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلیّی شدند
عارفان لیلیِّ خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
الله الله درمیا در خون خویش
تکیه کم کن بر دم و افسون خویش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰
ای ز عشقت مهر و مه سرگشته در گردون خویش
وی ببویت روز و شب آواره در هامون خویش
در هوای عشق تو چون ذره زآن گردان شدم
کآفتاب حسن تو می تابد از گردون خویش
در پس جلباب شب هر صبح روشن رو کنی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
یار بر من در فشاند از لؤلوی مکنون خویش
طالعم مسعود کرد از طلعت میمون خویش
زآن نگار خوش نمک دیگ دل ما جوش کرد
کآتشی در ما فگند از روی آذرگون خویش
گفت رو از خط ما تعویذ جان کن زآنکه نیست
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۰
مستم و در جوش می بینم دل مجنون خویش
آتشم ای گریه منشان تا بریزم خون خویش
گر نریزی جرعه یی در کام من چون دیگران
خنده یی در کار من کن از لب میگون خویش
جمعی از وصل تو شاد و جمعی از جام تو مست
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسمبیگ قسمی
بود این حق وفا الحق که ریزم خون خویش
هم درون خود کشم در خون و هم بیرون خویش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۵ - جلال الدین بلخی معروف به مولوی معنوی
گر تو فرعون منی از ملک تن بیرون کنی
در میان جان ببینی موسی هارون خویش
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۱۲- آیه ۳۰
مطلع بودن از مادون خویش
نی ز فوق رتبۀ افزون خویش
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۰ - در معنی اینکه حسن سیرت ملیه از تأدب به آداب محمدیه است
کوکبی ! می تاب بر گردون خویش
پا منه بیرون ز پیرامون خویش