شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸
چشم ما آبش به هرسو میرود
آبروی ماست بر رو میرود
میرود از چشم ما آب خوشی
همچو سیلابی که از جو میرود
دل چو دست و سر به پای او فکند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹
خون دل از دیده بر رو می رود
آبروی ما به هر سو می رود
جمع گشته قطره قطره آب چشم
همچو سیلی سوی هر جو می رود
می رود دل بر در میخانه باز
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰
آب چشم ما به هر سو می رود
خوش روان از دیده بر رو می رود
می رود خاطر به کوی می فروش
آفرین بر وی که نیکو می رود
ای که گوئی از در دلبر برو
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
چشم ما خوش چشمهٔ آبی به هر سو می رود
این چنین آب خوشی پیوسته بر رو می رود
می رود عمر عزیز من به عشق روی او
دلخوشم از عمر خود زیرا که نیکو می رود
دل طواف کعبهٔ وصلش بدان جوید مدام
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴
غیر زلف او که دوشادوش آن رو میرود
سایه با خورشید کی پهلو به پهلو میرود!
چون توانم رفت در کویی که هر روز آفتاب!
جچون رود رو در قفا در کوچة او میرود
راه عشق است این که در وی پای کس گستاخ نیست
[...]