گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آب چشم ما به هر سو می رود

خوش روان از دیده بر رو می رود

می رود خاطر به کوی می فروش

آفرین بر وی که نیکو می رود

ای که گوئی از در دلبر برو

کی رود دل از درش چو می رود

در طریق عشق دل چون عاشقان

گه به سینه گه به پهلو می رود

می کنم خود را ملامت سالها

عمر اگر یک لحظه بی او می رود

در هوای زلف او باد صبا

خوش روان گشته به هر سو می رود

رو مپیچ از نعمت الله زان که او

رو به راه آورد یک رو می رود