گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

مه را اگر از مشک زره پوش توان کرد

تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد

چون شکّر شیرین بشکر خنده درآری

جان برخی آن لعل گهر پوش توان کرد

می تلخ نباشد چو ز دست تو ستانند

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

تا چند دل از هجر تو بیهوش توان کرد

زهر شب هجران رخت نوش توان کرد

آتش چه زنی از رخ خود در من از این بیش

بر آتش هجران تو سر پوش توان کرد

یکباره بکش تا برهم از غم هجران

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

جانا غم عشق تو فراموش توان کرد

غیر از غم عشق تو در آغوش توان کرد

گر تو صد از این جور کنی بر من مسکین

ای جان به ستم عهد فراموش توان کرد

گرچه سخنم یاد نگیری به حقیقت

[...]

جهان ملک خاتون
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

با یاد تو کونین فراموش توان کرد

گر ز هر دهی باده صفت نوش توان کرد

حیف است که در گردن حور افکندش کس

دستی که به یاد تو در آغوش توان کرد

شکرانة این لطف که در یاد تو هستیم

[...]

فیاض لاهیجی