گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گذارد کی مرا سودای عشق از جوش بنشینم

که با دل در سخن باشم اگر خاموش بنشینم

زبان انداخت از پا شمع محفل را همان بهتر

چو شاخ گل درین گلشن سراپا گوش بنشینم

مرا نعل است در آتش ز شوق خاکساری‌ها

[...]

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

درین گلشن چو شاخ گل، سرا پا گوش بنشینم

فغان بلبلی تا نشنوم، خاموش بنشینم

فریبم میدهی از وعده ی فردا، که باز امشب

بصد امیدواری در رهت چون دوش بنشینم

مکش زین بیش، ای سرو سهی از غیرتم، تا کی

[...]

آذر بیگدلی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۹

 

گمان کردم که در هجرت شبی خاموش بنشینم

بر آتش دیگدان دارم کجا از جوش بنشینم

منم آن بلبل شیدا که گلزارم شده یغما

بگو خود ای گل رعنا که چون خاموش بنشینم

بود تا هوشم اندر سر از این سودا بجوشد دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲

 

گمان کردم که در هجرت شبی خاموش بنشینم

بر آتش دیگدان دارم کجا از جوش بنشینم

منم آن بلبل شیدا که گلزارم شده یغما

بگو خود ای گل رعنا که چون خاموش بنشینم

بود تا هوشم اندر سر از این سودا بجوشد دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode