گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

گر چشم من از صورت تو دور نباشد

دور از تو دلم خسته و رنجور نباشد

مهجور شوم از تو و جز آه سحرگاه

سوزنده کسی بر من مهجور نباشد

آن دیده چه آید که به روی تو نیاید؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶

 

مستور در ایام تو معذور نباشد

هر چند که این ممکن و مقدور نباشد

ماقوت رفتار نداریم، اگر یار

نزدیک‌تر آید، قدمی دور نباشد

مست می او گرد که مرد ره او را

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

چون چشم خوشت نرگس مخمور نباشد

بی روی تو در دیده ی ما نور نباشد

بسیار بود بنده تو را لیک چو داعی

یک بنده ی بیچاره مهجور نباشد

حالیست مرا با سر زلف تو ولیکن

[...]

جهان ملک خاتون
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

 

گر حق نگری لایق منصور نباشد

داری که ز چوب شجر طور نباشد

سهلست، بغمنامه ما یک نظر افکن

این مهر و وفائیست که منظور نباشد

کی پنبه کند کار نمک بر سر داغم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴۳

 

خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد

دانه سوخته اینجاست که بی مور نباشد

زند آتش به جهان بلبل آتش نفس من

اگرم چون قفس از شجر طور نباشد

دو نگاهت ز پریشان نظری نیست به یک کس

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۹

 

هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد

بر درددلی گر برسی دور نباشد

آثار غرور انجمن ‌آرای شکست است

چینی طرب مجلس فغفورنباشد

بر شیشهٔ قلقل هوس ما مگذاربد

[...]

بیدل دهلوی