صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
سر دارالامان نیستی گردم، که هر موری
در آن مهمانسرا همکاسه فغفور می گردد
چه خواهد شد من افتاده را از خاک برداری؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۳
ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟
نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد
زداغ عشق سر تا پای من چشم بصیرت شد
که از خورشیدتابان عالمی پر نور می گردد
زبی برگی به حسن عاقبت امیدها دارم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۴
عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد
صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد
به عمر جاودان دل ره نبرد از زلف او بیرون
ره خوابیده حیرت زرفتن دور می گردد
چنان کز صبح گردد اختر صبح از نظر پنهان
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
ز من دور آن پری پیکر به صد دستور میگردد
به دل نزدیکتر از جان به ظاهر دور میگردد
برای زخم تیرش سینة بیطالعی دارم
که گر الماس ریزم مرهم کافور میگردد
نگاه ما چه سربازی تواند کرد در کویش
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲
دل از عشق مجازی کی مرا مسرور میگردد
که این پروانه دایم گرد شمع طور میگردد
گزند از پهلوی خود میرسد ارباب خواهش را
دل از جوش هوسها خانهٔ زنبور میگردد
نباشی از نمکپروردهات هم روز بد ایمن
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۳
نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
اگر یابد کسی از وسعت آباد دل، آگاهی
به چشمش دامن صحرای امکان گور می گردد
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد
که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
تو را کاکل به گرد سر چرا پیچیده میدانی
خیال خودپرستی بر سر مغرور میگردد
نمیدانم چه خوی است این بت وحشیمزاجم را
[...]