گنجور

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

مخلص نفس و راحتِ روحی

وقتِ سیلاب کشتی نوحی

حمیدالدین بلخی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳

 

تعاطی الکاس من شان الصبوح

فسق بالراح یا ریحان روحی

ببین هم‌چون لبت خندان رخ صبح

بده چون اشک من جام صبوحی

هواک الکاس الذی لاتستفت فیها

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور

 

جهان را تازه‌تر دادند روحی

به سر بردند صبحی در صبوحی

نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو

 

شده درگوش مرغان صبوحی

چو موسیقار قول بوالفتوحی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن

 

می جان پرورم ده در صبوحی

لان الرّاح ریحانی و روحی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

تو قدر خود نمیدانی که لوحی

ز عین ذات اندر عین روحی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

تو قدر خود کجا دانی که روحی

نه هر اغیار در عین فتوحی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

منم پروردگار تو که روحی

دهم اینجا ترا فتح و فتوحی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید

 

تو اینجا ذاتی و در آب روحی

حیات مطلق و فتح و فتوحی

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۶ - رجوع کردن بقصه شمس الدین عظم الله ذکره

 

انا جسم و انتم روحی

خذ یدی فی البحار یا نوحی

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۵ - درصفت بهشت و مراتب آن

 

جای شخص مجرد روحی

نبود جز بهشت سبوحی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاث‌الدین محمد

 

تا کنونم نبوده ممدوحی

آب توفان آز را نوحی

اوحدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۹

 

ایا نفسی علی الهجران نوحی

و بالاشواق و الا حزان یوحی

ندارم طاقت هجران جانان

تعالی نفس نوحی ثم نوحی

مرا جان دادن آسا‌ن‌تر ز هجران

[...]

فیض کاشانی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۲۷ - الفتح المطلق

 

ز فتح مطلب ار پاکیزه روحی

شنوکان اکمل است از هر فتوحی

صفی علیشاه
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی

عالم ملک سفینه است و تو دروی نوحی

بسخن مرهم زخم کبد مجروحی

آیت رحمت آن دادگر سبوحی

ادیب الممالک