عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
حقیقت عشق وصف سرنگوید
که جز دیدار تو چیزی نگوید
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدایتعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف میکند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.
گاهِ مستی اگر سخن گوید
همه از سکر امر کن گوید
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره
به تهوّر ز من سخن گوید
کهبْوَد کاو سخن ز من گوید؟
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
نمیخواهم کسی با نازنین من سخن گوید
اگرچه قاصد من باشد و پیغام من گوید
جواب درد دل گر نشنوم زان که عجب نبود
جوابی نشنود دیوانه چون با من سخن گوید
به ترک خواب پیمان بسته بودم میرم و ترسم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۶
نسیم از چمن و مشک از ختن گوید
گل شکفته ازان چاک پیرهن گوید
دلم نشست به خون تا به اشک شد همراز
کسی به طفل چرا راز خویشتن گوید؟
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۴
چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید
مگر به یاد تو خونگرید و چمنگوید
زبان حیرت دیدار سخت موهوم است
نفس در آینه گیریم تا سخن گوید
به عشق عین طلب شوکه دیدهٔ یعقوب
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
که با آن شاه خوبان شمهای از حال من گوید
به ماه مصر حال ساکن بیتالحزن گوید
ز بس گوید حدیث غیر اگر حرفی به من گوید
نمیخواهم که آن شیرینزبان با من سخن گوید
به من هرگه رسد ز آن پیش کآرم شکوهای بر لب
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۰ - نگاه سخن گو
گفتم: این چشم جاودانه تو
با که اسرار خویشتن گوید؟
وین سخن گو نگاه سحرآمیز
با کدام آشنا سخن گوید
گفت: با آن که آشنا سخنی
[...]