گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶

 

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست

آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست

پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید

که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست

سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

خطش دمید و به نازش نیاز من باقی ست

هزار بوسه مرا پیش آن دهن باقی ست

گل همیشه بهار پیاله می گوید

خزان رسید و همان آب و رنگ من باقی ست

ادای حق محبت تمام نتوان کرد

[...]

سلیم تهرانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

گذشت فصل گل و رغبت چمن باقی‌ست

وداع کرد شراب و خمار من باقی‌ست

برای جیب دریدن عزیز دارم دست

اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقی‌ست

ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی

[...]

قدسی مشهدی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست

رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز

شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

مردم دیده ام از حسرت رویت بازست

[...]

طبیب اصفهانی