سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم؟ که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
ز قتل عاشقان در سینه او غم نمیبینم
به شمع از مردن پروانهها ماتم نمیبینم
به گلشن خویش را چون قطره شبنم نمیبینم
کسی را غیر خود هرگز به چشم کم نمیبینم
جهان از عکس رویش خانه آئینه را ماند
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵
ثمر از نخل عیش دَهْرْ غیر از غم نمیبینم
به جز حرمان ثمر از کشتهٔ عالم نمیبینم
مسیحم گر طبیب آید که جز دردت نمیخواهم
که غیر از زخم پیکانت به دل مرهم نمیبینم
دمی گر همدمم باشی و بگذاری لبم بر لب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵
ثمر از نخل عیش دَهْرْ غیر از غم نمیبینم
به جز حرمان ثمر از کشتهٔ عالم نمیبینم
مسیحم گر طبیب آید که جز دردت نمیخواهم
که غیر از زخم پیکانت به دل مرهم نمیبینم
دمی گر همدمم باشی و بگذاری لبم بر لب
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت عید مولود
من که در جهان همدم نیمدم نمیبینم
عمر را گذر آنی بیندم نمیبینم
هر طرف که رو آرم غیر غم نمیبینم
جز جفا نمییابم جز ستم نمیبینم