×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید
من که مسعود سعد سلمانم
کمتر و پستر از ندیمانم
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
اگر از وی بخواهی این زمانم
ببخشد از برای میهمانم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۱ - جواب منصور در خطاب حق سبحانه و تعالی
مرا تا او بماند من نمانم
چو بیشک من نمانم او بمانم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم
از عشق مهی چو بر لب آمد جانم
گفتم بکنی بوصل خود در مانم
گفتا اگرت وصال ما میباید
رو هیچ ممان تو تا همه من مانم
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
از عشق مهی چو برلب آمد جانم
گفتم بکنی به وصل خود درمانم
گفتا اگرت وصال ما می باید
رو هیچ ممان تو تا همه من مانم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
گفت عمریست تا مسلمانم
دیده روشن به نور ایمانم
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۰ - نمودن راون طلسم رام را به سیتا جهت فریب دادن او و زاری کردن سیتا و دلاسا دادن ترجنا او را
کمانی تو و من خم چون کمانم
یقین شد بر هلاک خود گمانم
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۶ - پند دادن کنب کرن راون را و اعراض شدن راون از او
به جنگ خاکیان خود در نما نم
دو رخ طرح است بر هفت آسمانم
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - گرگ و شبان
اگر صد سال در زنجیر مانم
نخستین روز آزادی، همانم