گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید

 

من که مسعود سعد سلمانم

کمتر و پستر از ندیمانم

مسعود سعد سلمان
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی

 

اگر از وی بخواهی این زمانم

ببخشد از برای میهمانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۱ - جواب منصور در خطاب حق سبحانه و تعالی

 

مرا تا او بماند من نمانم

چو بیشک من نمانم او بمانم

عطار
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم

 

از عشق مهی چو بر لب آمد جانم

گفتم بکنی بوصل خود در مانم

گفتا اگرت وصال ما میباید

رو هیچ ممان تو تا همه من مانم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

از عشق مهی چو برلب آمد جانم

گفتم بکنی به وصل خود درمانم

گفتا اگرت وصال ما می باید

رو هیچ ممان تو تا همه من مانم

نجم‌الدین رازی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۶ - پند دادن کنب کرن راون را و اعراض شدن راون از او

 

به جنگ خاکیان خود در نما نم

دو رخ طرح است بر هفت آسمانم

ملا مسیح