×
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۷
خوش آن نبیذ غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۲
هست از مغز سرت، ای منگله
همچو رش مانده تهی از کشکله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
که گوری پدید آمد اندر گله
چو شیری که از بند گردد یله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
به دشتی کجا داشت چوپان گله
وزانسو گذر داشت گور یله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
بجایی که هر سال چوپان گله
بران دشت و آن آب کردی یله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
همی بگذراند به یک تن گله
نشاید چنین کار کردن یله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
به پیش اندر آورد یکسر گله
بنه هرچ کردند ترکان یله
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
که کین سیاوش به پیل و گله
نشاید چنین خوار کردن یله
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۵
ز شاه نشاپور بستد گله
که بودی به کوه و به هامون یله
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۵
غو پاسبان خاست چون زلزله
همی شد چو اواز شیر یله
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۱
چنان بد که روزی ز بهر گله
بیامد که اسپان ببیند یله