مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۱
مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم
غمان تو مرا نگذاشت تا غمگین شوم یک دم
هوای تو مرا نگذاشت تا من آب و گل باشم
همه اجزای عالم را غم تو زنده می دارد
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
تا کی از گریه پا به گل باشم
خرقه رنگین ز خون دل باشم
تا تورا لعبت چگل گفتند
روبه بتخانه چگل باشم
تا به خونم خطت سجل بسته ست
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴
تا به کی همره اندیشهٔ باطل باشم
وز دیار طرب آواره تر از دل باشم
گر گذشتم ز در کعبه نه از بی خبریست
مصلحت نیست که با طالب منزل باشم
گر به قانون معین نزیم عیب مکن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۴۷
چند در دایرهٔ مردم عاقل باشم
تختهٔ مشق صد اندیشهٔ باطل باشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۷
چند در دایره مردم عاقل باشم؟
تخته مشق صد اندیشه باطل باشم
فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا
بعد ازین گوش برآواز در دل باشم
من که از آب رخ خود چو گهر سیرابم
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۰ - ذوقی اردستانی
روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم
غمزه در تیر زدن بود که مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم