گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه اصل دین محبت حق است، و جملۀ علمها برای آن است که آدمی را محبت حاصل شود و اگر باشد زیاده گردد. محبت بیعمل فایده دهد اما عمل بی محبت فایده ندهد. دلیل بر آنکه شخصی جرمها و گناههای بسیار خود را روزی بحضرت مصطفی علیه السلام یک بیک عرضه داشت. تا حدی که مصطفی صلعم از آن گناههای بی حد در تعجب ماند. آخرالامر گفت یا رسول اللّه اینهمه هست الا شما را عظیم دوست میدارم، فرمود که چون مرادوست میداری از مائی که المرء مع من احب و من احب قوماً فهو منهم. اگر عمل بی محبت فایده کردی ابلیس بعد از چندین طاعت مردود و ملعون نگشتی. در عمل مکرو ریا گنجد اما در محبت هرگز نگنجد. مثلا اگر کسی بشخصی خدمتها کند و دلداریها و تواضعها کند بنیت اینکه او راایمن گرداند و چون فرصت یابد سرش را ببرد. دانی که آن عملها همه مکر بوده است. طاعت‌های باریای پر غرض همین حکم را دارد. و در تقریر آن که اولیاء بر همه اسرار واقف‌اند و مطلع الا مصلحت نیست که راز را پیش نااهل فاش کنند که اگر مصلحت بودی خود حق تعالی نیز بدیشان بنمودی

 

تا شود فهم کاندرون وصل است

وانچه بیرون رود همه فصل است

سلطان ولد
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۳ - زاری کردن شیرین در عشق خسرو

 

یقین در وصل جانان هجر اصل است

که بعد از شام هجران صبح وصل است

سلیمی جرونی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آن را که رسوم عشقبازی اصل است

آسوده ز دوری و خلاص از فصل است

در نامه ی عاشقان نباشد فصلی

افسانهٔ عشق، وصل اندر وصل است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۶

 

پس حیات خواص متّصل است

در حقیقت ز موت منفصل است

حزین لاهیجی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۴ - القدم

 

باسم آخر او را سیر اصل است

که استعداد هر شیی از چه فصل است

صفی علیشاه