گنجور

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۵۳

 

جانانه هر آن کس که دلی خوش دارد

جان همه بی‌دلان مشوش دارد

زنهار ز آه من بیندیش که آن

دوری‌ست که زیر دامن آتش دارد

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۲

 

جانا نه هر آنکس که دلی خوش دارد

حال دل بیدلان مشوش دارد

زنهار ز آه من بیندیش که آن

دودیست که زیر دامن آتش دارد

مهستی گنجوی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش

 

شاه بهرام خوی خوش دارد

طبع آزاد ناز کش دارد

نظامی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

چشم تو که ابروی کمانکش دارد

در هر مژه ای هزار ترکش دارد

زنهار برات ما مفرمای برو

با عارضت افکن که خطی خوش دارد

ظهیر فاریابی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٣

 

گر چه دور فلک سفله نوازم همه عمر

بگمان هنر و فضل مشوش دارد

وز کمان ستم چرخ اگر سوی دلم

ناوک غم گذرد بیلک آرش دارد

ور بدان قصد که قربان کندم ترک فلک

[...]

ابن یمین
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

هندوی زلف تو زآن حال مشوّش دارد

که به تسخیر دلم نعل در آتش دارد

با وجود قد دلجوی تو ای نخل مراد

خویش را سرو سهی کیست که سرکش دارد

به وصالت که ندارد هوس باغ بهشت

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

نه همین وقت مرا عشق مشوش دارد

کیست در دور جمالت که دلی خوش دارد

جمع و فرقیست عجب زلف تو را صوفی وار

شانه اش جمع کند باد مشوش دارد

دل به هر حلقه جدا می کشد از زلف توام

[...]

جامی