×
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲
چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۳
با کُروز و خرمی، آهو به دشت
می خرامد چون کسی کو مست گشت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
هر یکی کاردی ز خوان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۳
زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت
زرع کشتست و ذرع گوشهٔ کشت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲
نیم روزان بر سر ما برگذشت
چون به خاور شد ز ما نادید گشت
دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت
بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت
بس کس که ز زردشت بگردیده، دگر بار
ناچار کند روی سوی قبلهٔ زردشت
من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران
[...]