گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

[...]

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۳

 

با کُروز و خرمی، آهو به دشت

می خرامد چون کسی کو مست گشت

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱

 

تا سمو سر برآورید از دشت

گشت زنگار گون همه لب کشت

هر یکی کاردی ز خوان برداشت

تا پزند از سمو طعامک چاشت

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۳

 

زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت

زرع کشتست و ذرع گوشهٔ کشت

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲

 

نیم روزان بر سر ما برگذشت

چون به خاور شد ز ما نادید گشت

رودکی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس که ز زردشت بگردیده، دگر بار

ناچار کند روی سوی قبلهٔ زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

دقیقی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت

ز البرز کوه اندر آمد به دشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

یکی محضر اکنون بباید نوشت

که جز تخم نیکی سپهبد نکشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱

 

بیاراست گیتی بسان بهشت

به جای گیا سرو گلبن بکشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴

 

سه خورشید رخ را چو باغ بهشت

که موبد چو ایشان صنوبر نکشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

چو بشنید موبد پیام درشت

زمین را ببوسید و بنمود پشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷

 

چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت

درختی چرا باید امروز کشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳

 

بهاری ست خرم در اردیبهشت

همه خاک عنبر همه زر خشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴

 

چو لشکر منوچهر بر ساده دشت

برون برد آنجا ببد روز هشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۵

 

بدان گه که روشن جهان تیره گشت

طلایه پراگنده بر گرد دشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹

 

چو خورشید تابان ز بالا بگشت

چه آن دژ نمود و چه آن پهن دشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

چنان شد ز بس کشته و خسته دشت

که پوینده را راه دشوار گشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

تنش نقرهٔ سیم و رخ چون بهشت

بر او بر نبینی یک اندام زشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

چو آن کودک خرد پر مایه گشت

بر آن کوه بر روزگاری گذشت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳

 

و زان پس منوچهر عهدی نوشت

سراسر ستایش به سان بهشت

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۱۴۴