گنجور

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۲

 

خور از خورشید رویت شرم دارد

مه نو ز ابرویت آزرم دارد

به شهر و کوه و صحرا هر که بینی

زبان دل به ذکرت گرم دارد

باباطاهر
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

از آن او را چنین آزرم دارد

که از پیمان قیصر شرم دارد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

نه هم پشتی که پشتم گرم دارد

نه بختی کز غریبان شرم دارد

نظامی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۶ - سخنی چند بر سبیل موعظه

 

ماه گردون که این کرم دارد

میکند بذل تا درم دارد

اوحدی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید

 

همانا دل به مهری گرم دارد

ولی گفتن ز مردم شرم دارد

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲

 

به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد

که شبنم در کنار گل حسد بر بسترم دارد

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

چنان فکر میان نازک او لاغرم دارد

که چشم آینه مو از مثال پیکرم دارد

بود فکر محالم خواهش وصل بناگوشی

که در بحر طلب غواص آب گوهرم دارد

ز ننگ احتیاج از دولت درویشی آزادم

[...]

جویای تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

مگر تیر جفای یار پر در بسترم دارد

که امشب خواب راحت راه بر چشم ترم دارد

محبت این‌قدر دارد به قتلم کز پس مردن

به جای خشت تیغش دست در زیر سرم دارد

مرا سوزاند و دست از دامن من دل برنمی‌دارد

[...]

قصاب کاشانی