گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۸۳

 

ای شمع! تویی علی الیقین دشمنِ تو

خود را کشتی خون تو در گردنِ تو

با آتش سوزنده گرفتی سرِخویش

تا چند زسرگرفتگی کردنِ تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

دلم خون شد ز زاری کردن تو

ندارم طاقت خون خوردن تو

عطار
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۵ - در شرح حال اهل زرق و تلبیس

 

زهر مارست گنج بردن تو

وین برنج و ترنج خوردن تو

اوحدی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین

 

شوم نابود از آزردن تو

بود خون من اندر گردن تو

سلیمی جرونی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

بگداختم از دست جفا کردن تو

این‌ست طریق بنده پروردن تو؟

گر من به گناه عاشقی کشته شوم

خون من بی‌گناه در گردن تو

هلالی جغتایی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی

 

تا کی بود این جور و جفا کردن تو

بیهوده دل خلایق آزردن تو

تیغی است به دست اهل دل خون آلود

گر در تو رسد خون تو در گردن تو

رضاقلی خان هدایت