گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا

طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا

تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان

بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا

گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا

از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا

یک دم به خوش دلی نزدم تا مکابره

زهد و ورع شدند حجاب خرد مرا

باشد کزین مشقت شاقم دهد خلاص

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا

کو هم دمی که روی و رهی بنگرد مرا

بر من جهان خروشد و شور آورد و لیک

از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا

دانی چرا به آتش صهبا بسوختم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ایزد که به عز و ناز پرورد مرا

همواره به لطف خویش غم خورد مرا

زد بر سر بالای جهان خیمه من

و انگشت نمای عالمی کرد مرا

حکیم نزاری
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

کیست کز خون پر رقم بیند رخ زرد مرا

برتو خواند حرف حرف این نامه درد مرا

می شود باران اشکم ژاله برکشت امید

خاصیت اینست دور از تو دم سرد مرا

دست امید من از دامان وصلت نگسلد

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶

 

آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا

که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا

منم آن داغ که از صبح ازل پرورده است

در سراپرده دل، عشق جوانمرد مرا

تلخی مرگ به کامم می لب شیرین است

[...]

صائب تبریزی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

خیل انده ز جای برد مرا

شیر اندیشه پاک خورد مرا

بفشار این خرد بمشت جنون

که خرد سخت بر فشرد مرا

دفتر فضل و علم بر هم نه

[...]

میرزا حبیب خراسانی