گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷

 

دل با غمِ عشق پای ناورد آخر

چون شمع ز سوختن فرومرد آخر

می‌گفت که دُرِّ وصل در دریا نیست

این آب چگونه می‌توان خورد آخر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

غم خویشت چو نیست ای مرد آخر

غم تو پس که خواهد خورد آخر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست

 

چو باقی نیست خفت و خورد آخر

چو مرگ آید چه خواهی کرد آخر

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

چه گر خاکم نگردد گرد آخر

پدر نپسنددم در درد آخر

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

کسی را با دلی پر درد آخر

تماشا چون بود در خورد آخر

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

در این دنیا چه خواهی کرد آخر

وز اینجاگه چه خواهی برد آخر

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

ز لا بشناس هم لاگرد آخر

که خواهی گشت در لا فرد آخر

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۳ - در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید

 

دلم چون جان فنا را کرد آخر

تقاضا تا که باشد فرد آخر

عطار
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

دشمن گرو وصل ز من برد آخر

او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر

آورد به جان لب ترا از بوسه

دندان به رخت تیز فرو برد آخر

اوحدی